به وبلاگ تقی روزبه خوش آمدید

Wednesday, March 31, 2004

چرخش اوضاع و مؤلفه های اصلی آن
t.roozbeh@freenet.de تقی روزبه
آیا ما با دوره جدیدی سروکار داریم؟
بنظر می رسد که سؤال فوق دیگر تردید برانگیز نباشد . چرا که خود سیر رویدادها، تاحد زیادی پاسخ آن را داده است و مسأله دیگر ازمرحله حدس و گمان ویا استقراء ذهنی این یا آن روشنفکرو نظریه پرداز گذشته است. تحریم گسترده انتخابات با به نمایش گذاشتن خلوت خیابا ن ها توسط اکثریت شهروندان بویژه کلان شهرها(شهرهایی با جمعیت 500هزار به بالا که عموما درکشورما نشان دهنده هم سمت رویدادها وهم رقم زننده نهائی آنند)، درچهارگوشه بام "دهکده جهانی"، ازدید کسی پنهان نمانده است. با این همه باید تأکید کرد که واقعیت فوق(تحریم بیش از62% شهروندان این مناطق پرجمعیت براساس گزارشات رسمی) تقریب اول ودستکم را تشکیل داده و هنوزازتصویرکامل آن چه که واقعا دراول اسفندماه اتفاق افتاد فاصله دارد. حالا دیگر کسی دروجود تقلب گسترده تردیدی ندارد. وزیرکشوربعنوان متولی رسمی برگزاری انتخابات، چندین بارو ازجمله درپیام عیدنوروز خودبه صراحت بیان داشته است که انتخابات "ناگفته هایی دارد" که او فعلا از بیان آن ها معذوراست وطرح آن ها را به مصلحت نظام نمی بیند. محتشمی ومنتجب نیا دوعضوسرشناس متعلق به مجمع روحانیون مبارز، نیز به وجود تقلب اعتراف کرده و شکایت به نزد شورای نگهبان برده اند. حالا دیگر رسما معلوم می شود که شورای نگهبان هم ناظر و هم برگزارکننده انتخابات بوده و وزارت کشورعملانقشی فراتراز وردست شورای نگهبان بودن نداشته است. هدف تعیین شده دست کاری آراء علاوه برتضمین انتخاب کاندیداهای موردنظرجناح حاکم، رساندن حدنصاب آراء شرکت کنندگان به مرزباصطلاح مشروعیت، یعنی حول و حوش 50% بود.
طنزتاریخ می گوید اگر درزمان انتخابات دوم خرداد76، پروژه تقلب پیشاپیش توسط رفسنجانی رئیس جمهور آن زمان که خود درگیرجدال سختی با بخشی ازتمامیت خواهان بود،افشاء گردید و درنتیجه محمد خاتمی بعنوان نماینده اصلاح طلبان حکومتی برکرسی ریاست جمهوری نشست، اما تقدیر( تقدیربرخاسته از پیوند خونی اصلاح طلبان با نظام حاکم) چنان بوده است که این بار خاتمی در نیمه نهائی دوران ریاست جمهوی خود درتمکین به فرمان حکومتی، درنقش یاور شورای نگهبان دربرگزاری یک انتخابات نمایشی- تقلبی ظاهرشود! که البته جز اعلام مرگ پروژه اصلاح باوری نسبت به جمهوری اسلامی دررقت آورترین شکل ممکنه اش نبود. درواقعیت امراکنون خاتمی فقط یک "جنازه سیاسی" است که جناح حاکم تا زمان انتخابات ریاست جمهوری لازمش دارد. مردم اما خواهان دفن آن هستند. ولی درخواست افکارعمومی برای به پائین کشیدن این جسد گوش شنوائی نمی یابد. سخنان اخیرخاتمی درآخرین نشست کابینه قبل ازآغازسال نو، حاوی یک پیام عمده بود: بکوری چشم مخالفین نظام تا زمان اتمام ریاست جمهوری خود خواهم ایستاد!
بعنوان یک وظیفه فرعی و باقی مانده ازدوره قبل مبارزه برای دست یابی به این جسد ودفن رسمی آن هم چنان ادامه دارد!.
اما وظیفه فرعی فوق نمی تواند روند اصلی و نوینی را که آغازگردیده است تحت الشعاع خود قرار دهد. روی کرد مردم به صریح ترین وجه ممکنه علیه کلیت نظام حاکم، بعنوان بارزترین نشانه چرخش اوضاع، بانشانه های مکملی چون فرایند تبدیل "جمهوری" اسلامی به حکومت اسلامی، تحصن شمارقابل توجهی از نمایندگان مجلس دراعتراض به سیاست حذف گسترده و عدم شرکت درانتخابات نمایشی، اعلام پایان دوره " اتتخابات پارلمانی" درجمهوری اسلامی وعدم امکان اصلاح از درون نظام توسط "اصلاح طلبان پیگیر"، جملگی با یکدیگر ترکیب شده و با درخشش خیره کننده ای شروع دوره جدید را درقالب یک نقطه عطف مشهود و بیاد ماندنی به ثبت رسانده اند. بنابراین می توان پذیرفت که اکنون پرونده آن چه که موسوم به دوره دوم خرداد بود، بسته شده و پرونده جدیدی به نام دوره اول اسفند 82 گشوده شده است. تأکید می کنم که آن چه که باین واقعیت اهمیت بزرگ سیاسی- تاریخی می دهد و آن را بعنوان منبع الهام بخش تاکتیک ها و راهبردهای نوین درمی آورد نه استقراء و استنتاج ذهنی این یا آن نظریه پرداز بلکه سیر عینی رویدادها و صحه گذاشته شدن آن توسط عمل و تجربه کلان توده ای است.
مهم ترین مختصات دوره جدید:
الف- آماج مبارزه
بی تردید مهم ترین مختصه دوره پسادوم خرداد را باید نفی مستقیم کلیت رژیم ازسوی اکثریت بزرگی ازمردم بشمار آورد. درواقع اگر دوره دوم خرداد درحکم مبارزه غیرمستقیم مردم علیه کلیت نظام بود، انتخابات اول اسفند را باید رویاروئی مستقیم بشمار آورد.
ب- شکل مبارزه
اگرمبارزه غیرمستقیم عمدتا با اتکاء به قواعد بازی رژیم و با تکیه برمبارزات قانونی صورت گرفت، که البته همین مسأله درعین حال رقم زننده محدودیت آن بود-مهم ترین خصلت مبارزه دوره جدید را باید فراقانونی(و نه الزاما غیرعلنی) بشمارآورد.این مبارزه بسته به شرایط حاکم برجنبش و نحوه انکشاف آن می تواند حامل فازهای متعدد و مکملی ازنافرمانی مدنی تاقیام توده ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی را دربرگیرد. نافرمانی مدنی نیزخود پهنه بس گسترده ای را شامل می شود. حالاحتی باحکم خامنه ای اعتصابات کارگری نیز رسما جزء نافرمانی مدنی محسوب می شود. برگزاری چهارشنبه سوری درخارج از محوطه تعیین شده نیز ازجمله اشکال نافرمانی مدنی است. عدم پذیرش آراء اعلام شده درفریدون شهروشورش مردم آن شهرعلیه باید و نبایدهای شورای نگهبان، عدم تمکین به احضاریه دادگاه ها و عدم رعایت ممنوعیت مصاحبه با رسانه های خارج و .... نیز همه وهمه گوشه هایی از این کارزار بزرگی است که درانطباق با نیازهای این مرحله جنبش ضرورتا باید فراگیرترشده و سراسری گردد. دوره مبارزه "آسان" و نرم برمبنای پیشروی از درون شکاف بالائی ها و بربسترقوانین موجود ، جای خود را به مبارزه سخت و نافرمانی علیه باید و نبایدهای رژیم می دهد. جنبش ها واعتراضات اجتماعی،اقتصادی و سیاسی برموازین عمدتا فراقانونی اهرم اصلی پیشروی دردورجدید هستند.
ج- تشکل های مستقل و سراسری
بی تردید مبارزه برای نیل به مطالبات اجتماعی وهدفمند علیه نظام حاکم،هرگز بدون تشکل های مستقل و سراسری توده ها قابل تصورنبوده است. بااین وجود دردوره انتقالی چندساله گذشته ما بانوعی تشکل های نیمه مستقل ودوگانه درسطوح کارگران،معلمین، دانشجویان، زنان و.. روبروبوده ایم. اما با پایان دوره انتقالی و ورود به دوره کنونی، سازمان دادن مبارزات کارسازو تداوم دارعلیه کل نظام وبشیوه فراقانونی مستلزم شکل گیری گسترده تشکل های مستقل ازجناح بندی های رژیم و منزوی ساختن کامل زائده های دست ساخت رژیم است.
د- پیوندمطالبات سیاسی و اقتصادی
شکاف و دوگانگی موجود در حاکمیت، دوگانگی و گسست کاذب و درعین حال مخربی را بین مطالبات اقتصادی(و نیزسایر مطالبات اجتماعی) و سیاسی بوجود آورده بود. که مطابق آن یک جناح خود را نماینده تؤسعه سیاسی قلمداد می کرد و با منجمد ساختن سایرمطالبات، دستیابی به آن ها را به روز محشر پس ازحصول تؤسعه سیاسی موکول می کرد. باین ترتیب ضمن فروبردن میلیون کارگروزحمتکش درقعرباتلاق فقرو بیکاری واعمال انواع تبعیض های جنسی و مذهبی و... عملا فرصت و فرجه مناسبی را برای جناح مقابل که خود تبلورعینی مافیای اقتصادی و سوداگرانه بود فراهم می ساخت که ضمن کارشکنی و مخالفت علیه تؤسعه سیاسی دم از عدالت اقتصادی و رفاه بزند. که این خود درشرایط فقدان یک جنبش دموکراتیک نیرومند ونقش آفرین موجب ایجاد گسست درجنبش های اعتراضی می گردید. پایان دوره دوم خرداد به معنای پایان سیکل معیوب فوق محسوب می شود. ازاین رو می توان گفت که بستر مناسبی برای ترمیم گسست های موجود بین مطالبات گوناگون، برون رفت از"تورقانون" و وضعیت آچمزگذشته فراهم شده است که حاصل آن فراهم آمدن زمینه عینی مناسبی برای تکوین و شکل گیری جنبش هایی با چهارمؤلفه مورداشاره و حاوی ظرفیت بالقوه نیرومندی برای غلبه برپراکندگی و ناهمزمانی و ناهم زبانی مبتلابه این جنبش هاست.
نتیجه گیری
در یک جمع بندی کلی می توان گفت تحریم گسترده ای که صورت گرفت، دروهله اول به خود مردم و دروهله بعدی به جهانیان نشان داد که دربرابر رژیم جمهوری اسلامی یک جامعه مدنی مخالف و فعال وجوددارد که قادراست سربزنگاه های مهم با یک پارچگی و همبستگی عظیم خود، قدرت خویش را به نمایش بگذارد. ویژگی بارز این وجدان جمعی دربرآمد تحریم انتخابات آن بود که توانست حضور خود را مستقلا و بدون تکیه برسازوکارهای بالائی ها به نمایش بگذارد(همانگونه که درتحریم انتخابات شوراهای اسلامی وشهروروستا نیز به نمایش گذاشت). وهمین مسأله نشان دهنده آنست که جنبش ضداستبدادی- دمکراتیک مردم درمسیربالندگی خویش ازفاز"درخود" وارد فاز "برای خود" شده است. درعظمت این جنبش و درحقارت پایگاه رژیم همین بس که بگوئیم پایگاه مردمی رژیم-حتی براساس همان آمارهای خود رژیم- نه فقط دربرابرمخالفان تحریم کننده "انتخابات" نظام از وزن نازلی درحد کمترازیک چهارم برخورداراست، بلکه حتی پائین ترازمیزان آرای "رأی سفیدها" و "آرای باطله" ریخته شده به صندوق ها قراردارد!. اکنون درجامعه ما- فرقی نمی کند که به کدام گزارش انتخاباتی استناد کنید- برای همه روشن شده است که مخالفین نظام ازنظرکمی، حتی بدون درنظرگرفتن "رأی سفیدی ها"، با فاصله بزرگی درمقام نخست قرار دارند. نیروی دوم را "رأی سفیدی ها"(با هفده درصد آراء که اعلام رسمی وواقعی آن جزو خطوط قرمز رژیم تلقی می شود) تشکیل می دهند وبالأخره حاکمیت با کمتر از 15 درصد در رده سوم قرار دارد. اگرکل مخالفین یعنی تحریم کنندگان و رأی سفیدی هارا باهم جمع کنیم، روشن می شود که بیش از چهارپنجم مردم ایران دریکسو و کمترازیک پنجم دیگردرسوی دیگرقراردارند.
باین ترتیب می توان گفت که شعار رفراندوم عملا درنمایش انتخابات مجلس هفتم صورت گرفت. والبته رفراندوم درنظام جمهوری اسلامی بجزدرقالب تحریم نمی توانست بشکل دیگری صورت گیرد.از این رو پس ازاقدام فراگیر تحریم که درعین حال به معنای اعلام بی معنا بودن هرگونه انتخاباتی درجمهوری اسلامی بود، هیچ اقدام بعدی-ازجمله رفراندوم- نمی تواند برروی توهم برگزاری انتخابات آزاد درنظام جمهوری اسلامی استوارباشد. نمی توان منکرشد که شعار رفراندوم به عنوان یک شعار آکسیونی و بسیج کننده البته دارای بردمعینی بوده و هست. اما بعنوان مشی مرحله ای وراهبرد آن فاقد کارآئی بوده و تآکید برآن از این زاویه جزتأکید بریک شبه استراتژی کاذب و سرمایه گذاری برای دست یابی به آب در سراب نیست. چرا که دخیل بستن به رژیم چمهوری اسلامی برای برگزاری رفراندومی که موضوعش به رأی گذاشتن بودو نبود رژیم است، درحالی که نشان داده است حتی قدرت تحمل انتخابات درون جناحی ورفرم درچهارچوب نظام را ندارد، جز باز آفرینی توهم به مشی تمکین به خواست مردم توسط نظام حاکم و برمدارهمان مشی شکست خورده گذشته نیست. که درکنه خود جزبی اعتنائی به روح و پیام دوران جدید نیست. به پایان رسیدن مبارزه قانونی و پارلمانی درجمهوری اسلامی درعین حال درحکم بی معناشدن شعار رفراندوم به عنوان یک شعاراقدامی درچهارچوب این رژیم نیزهست.
جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک تنها می تواند برپایه طرح شعار راهبرد سرنگونی و پائین کشیدن حاکمیت راه خویش را بگشاید. و این به معنای آن است که دست یابی به مطالبات کلانی نظیرجدائی دین ازدولت و تغییرنظام، جمهوریت، آزادی ویا مطالباتی چون برگزاری مجلس مؤسسان جملگی موکول به سرنگونی نظام حاکم است. لازم به ذکراست که سرنگونی و پائین کشیدن استبداد حاکم، آن گونه که برخی ها مایلند تلقین کنند، الزاما به معنای اعمال خشونت و ستایش آن نیست. بی تردید تأکید اصلی و حتی الامکان برشیوه های مسالمت آمیزو مدنی درانکشاف مبارزات فراقانونی است. اما نباید ازیاد بریم که برپایه تجارب تاریخی درتحلیل نهائی انتخاب شیوه مبارزه، نمی تواند تنها توسط یک طرف منازعه تضمین گردد.
نقاط آسیب پذیر
گرچه برآمد تحریم انتخاباتی درماهیت خود نشان دهنده شکل گیری یک خود آگاهی عظیم و نشانه چرخش توازن قوا بسود مخالفین نظام است. اما سه نکته را نباید ازنظردورداشت:
نخست آن که ظرفیت های بالقوه جنبش عظیم اکثریت، نمی تواند یک شبه به مرحله ظهوربرسد. برعکس باید آن را یک روند تدریجی و درحال شدن درنظر گرفت. بی تردید شروع آن قبل از تحریم انتخابات مجلس هفتم بوده و پس از آن نیز هم چنان درمسیرتکوین خود قرار دارد. و بهمین دلیل بطورطبیعی حامل نقاط ضعف وقوت مربوط به این مرحله درحال شدن است.
دوم آن که بدلیل چگونگی انتقال ازمرحله قبلی به مرحله جدید واز جمله بدلیل احساس خیانت شدگی و سرخوردگی از مواضع بغایت تسلیم طلبانه خاتمی دربخش هایی از جمعیت کشور ونیز بدلیل آن که جنبش ضد استبدادی بدون تدارک لازم و کافی آمادگی و تشکل های لازم وارد فازنوین شده است و دست یابی بایسته به مؤلفه های دوره جدید خود نیازمند مرورزمان و تلاش فداکارانه و بی وقفه فعالین و مدافعان راستین دمکراسی است ونیز بدلیل تشدید فشارسرکوبگرانه جناح حاکم درمرحله انتقال(ازجمله بستن روزنامه ها وسایت ها و پرونده سازی و دستگیری فعالین و...)، درکوتاه مدت ممکن است که جناح حاکم بتواند خود را موفق و بدون رقیب تصورنماید. با این همه اشتباه است که فریب توازن قوای ظاهری و شکننده راخورده و چرخش اساسی توازن قوا علیه رژیم را نادیده بیانگاریم ودوره بازسازی و بازیابی را با انفعال و بی حرکتی جنبش های اجتماعی مترادف بدانیم.
سوم آن که وجود همبستگی و ظهور هم زبانی و واکنش مشترک در بزنگاه هایی چون "انتخابات" و یا بزرگداشت برخی مراسم سنتی ویا ورزشی و..، هنوز به معنی امکان بروز آن در فواصل این نوع نقاط و حول مطالبات اثباتی نیست. شکاف بین انباشت مطالبات و وجود نهادها و تشکل های فراگیرلازم برای بهره گیری نقشه مند ازانرژی انباشته شده ازمهم ترین نقاط ضعف جنبش بشمار رفته و عامل عمده درگسست ها وفقدان ادامه کاری آن است. بنابراین ایجاد شبکه های ارتباطی داخلی درمیان هرکدام ازجنبش ها ودرجهت پیوند آن ها بایکدیگر وتأمین رسانه های سراسری مستقل دربیرون ازمرزها، ازشرایط اساسی وجود یک جنبش مستقرو مستمربشمار می رود. 31.3.2004-12.1.83

|| 5:31 AM

Thursday, March 18, 2004

مروری برسه رويداد
t.roozbeh@freenet.de تقی روزبه
درضرورت حمايت جنبش دانشجوئی از جنبش معلمان
بی ترديد پراکندگی حرکات اعتراضی(اعم از صنفی يا سياسی) باوجود کثرت اين گونه اعتراضات، يکی از دلايل عمده ناکامی آن ها درنيل به اهداف خود و به همان اندازه يکی از دلايل عمده يکه تازی حاکميت را تشکيل می دهد. پراکندگی فوق خود را هم درسطح عمودی(پيوند صنف معين) و هم در سطح افقی(پيوند وحمايت صنف های گوناگون با يگديگرو ازيکديگر) و بطورکلی در ناهم زمانی و ناهم زبانی حرکات اعتراضی نشان می دهد. بهمين دليل مقابله با آن و تقويت رشته های همبستگی دربين اقشار مختلف و ميان جنبش های گوناگون، بحق تبديل به يکی ازدغدغه های مهم مدافعان آزادی و برابری شده است.
چندروز پيش اطلاعيه ای با امضاء انجمن دانشجويان دانشگاه صنعتی سهند(تبريز) درحمايت قاطع ازمطالبات معلمان و دفاع از سايرجنبش ها بعنوان مشی کلی اين تشکل صادر گرديد که درسايت های خبری هم منعکس گرديد. گرچه صدوراين بيانيه اندکی ديرهنگام صورت گرفت، بااين همه انتشار آن درحد خود گام مهم واميدوار کننده ای ازسوی اين دانشجويان محسوب می شود. باشد که بعنوان الگوئی هم مورد استقبال ساير تشکل های دانشجوئی و ساير جنبش های اعتراضی قرار گيرد و هم از مرحله ابراز حمايت لفظي، که درجای خود مهم وضروری است، به مرحله حمايت عملی فرارويد.
*******
دردسرهای يک فتوا!
گاهی ادای يک جمله کوتاه –بويژه درمقاطع حساس- می تواند از خروارها مقاله افشاگرمؤثرترباشد. بنظر می رسد برخی رندان با وقوف به برد نيرومند اين گونه اظهارنظرات، اين بار پوست خربزه را زيرپای شخص رهبرانداخته و با بهره گيری از شعف زايدالوصفی که ازاتلاق مرجع تقليد به وی دست می دهد، طی استفتائی او را بسمتی کشانده اند که با يک فتوای دوسطري، کوزه شير را واژگون ساخته و تمام تلاش هايی را که طی ساليان دراز صرف اثبات"مستضف پناهی" شده است بباد دهد. از حق نبايد گذشت پوست خربزه مزبورچندان لغزنده بوده است که رهبری با گذاشتن پای خود به روی آن، حتی شگرد معمول صادرکنندگان فتوا مبنی بر صدور حکم عام بدون اشاره به مصاديق را فراموش کرده و به صدور حکم مشخص درمورد مصداق هم پرداخت است. نتيجه آن که نظراعلام شده متأثر ازمقام توأمان مرجعيت و ولايت ، هم خصلت فتاوی رهبران مذهبی را يافته و هم حکم حکومتی واليان را.
البته خامنه ای اگرعقل متعارفی درچنته می داشت می توانست زيرکانه ترعمل کرده و مثلا بگويد درچنين مواردی مطابق "قانون" عمل شود. قانونی که وضع کردنش برای دستگاه ولايت نبايد سخت تراز پختن نان درتنور باشد. باين ترتيب می شد هم حرمت ظاهری قوانين خود ساخته را حفظ کرد و هم باصدور پی درپی احکام حکومتی ميليون ها شهروند و ميليون ها زحمتکش را اين سان بطور بيواسطه دربرابر نظام و شخص ولی فقيه قرار نداد.
معهذا صدور فتوا درشرايط کنونی را نبايد تصادفی تلقی کرد. چرا که مرحله کنونی مرحله حذف باصطلاح حاکميت دوگانه دربالاست. و اين به معنای آنست که با قبضه کامل قوه مقننه و درگام بعدی تسخير سنگرقوه مجريه ديگراين جناح تماميت گراست که خود را مستقيما درمقام پاسخ گوی به تمشيت عمومی می يابد. و برهمين پايه هم اعتصابات کارگران مستقيما به معنای رودرروئی با جناح حاکم تلقی می شود. درهرحال ورود به عصر خلافت اسلامی مترادف است با صدور متوالی احکام حکومتی. دراين دوره همان گونه که فقهای شورای نگهبان هم اظهارداشته اند، حکم ولی فقيه و حتی فرمايشات ايشان بالاتر ازمقام قانون قرار دارد. علاوه بر آن درشرايطی که اکثريت بزرگی از مردم با تحريم گسترده نمايش انتخابات به کل حاکميت پاسخی کوبنده داده اند، و جنبش معلمان وساير اعتراضات صنفی-اجتماعی نويد دهنده يک برآمد گسترده از جنبش های گوناگون اجتماعی است، صدور حکم حکومتی برای مقابله با آن ازلوازم بقاء محسوب می گردد. بنابراين می توان نتيجه گرفت که اولا برای بازجويان و مقامات قضائی مصداق جديدی عليه اقدام عليه امنيت کشور فراهم شده است و ثانيا از آن جا که مبارزه و اعتصاب تعطيل بردارنيست، از اين به بعد سردمداران نظام بايد هرروز شاهد لگدمال شدن حکم حکومتی ولی فقيه باشند. و ثالثا صدورحکم مزبوردست و پای نهادهای وابسته به حاکميت درميان کارگران و زحمتکشان را بدجوری درپوست گردو قرار داده است(همان گونه که درمصاحبه اخير يکی از دست اندرکاران خانه کارگر با يکی از رسانه های خارج شاهدش بوديم). و بالأخره حکم فوق نشان دهنده آن است که درجمهوری اسلامی هرمبارزه ساده واوليه ولوآن که درذات خود غيرسياسی باشد، بلافاصله و بطورمستقيم با سد دستگاه ولايت ووجود نظام حاکم مواجه می شود و مردم ناگريزند که درخلال پيشبرد مبارزات و مطالبات روزمره به سرنگونی رژيم نيز بيانديشند.
هنوز چندروزی ازصدور فتوا و حکم حکومتی فوق نگذشته است که رندان خواب تازه ای ديده و پوست خربزه ديگری را اين بار زيرپای فقهای شورای نگهبان پرتاب کرده اند: معنای کلمه "رجال" درقانون اساسی درمورد شرط مذکربودن رئيس جمهور واين که درنظام جمهوری اسلامی آيا اصولا زنان-بديهی است آن دسته زنان شيعه و معتقد به تمامی موازين نظام- می توانند کانديدای رياست جمهوری بشوند يانه؟. روزنامه جمهوری اسلامی مبادرت به اين گونه شيطنت ها را سخت مورد مذمت قرار داده و مدعی شده است که طراحان سؤال فوق با علم به نظر ونوع پاسخ شورای نگهبان اين پوست خربزه را انداخته اند!. درهرحال بايد منتظرماند و ديد که چه کسی پايش را روی اين پوست خربزه می گذارد؟
******
اندرمعنای اصلاح طلبی
يکی از تناقض های موجود در منطق اصلاح طلبانی که گاها ژست اپوزيسيون بودن را هم می گيرند، آنست که قائل به استقلال بين هدف ها و شيوه های مبارزه هستند. براساس اين منطق مثلا می توان در هدف دنبال يک جمهوری لائيک بود(همان گونه که برخی از آن ها 25 سال است دنبالش هستند) و لی درعمل پای بند مبارزات "قانونی". علوی تبار اين دوگانگی را تحت عنوان هدف های "انقلابی" و شيوه های اصلاح طلبانه فرموله کرده است. اما از آن جاکه تناقض فوق درروند اجتناب ناپذير قطب بندی مبارزات سياسی و اجتماعی تشديد می گردد، بناچار يا بايد هدف ها ی باصطلاح انقلابی را تقليل داد وآن ها را مات کرد و يا آن که شيوه ها را متناسب با هدف ها ارتقاء داده و کارآ ساخت. خود علوی تبار درکشاکش بين اين دو، بر تقليل هدف يعنی تبديل دمکراسی به مردم سالاری دينی تأکيدکرده وبا پيش کشيدن اسلامی بودن جامعه، عملا با جدائی دين ازحکومت به مخالفت برمی خيزد. او حتی به نحوی از جنايات گذشته رژيم دفاع کرده و می گويد اگر قرار به انتقاد از گذشته باشد بايد هم رژيم و هم اپوزيسيونی که بزعم وی دمکرات نبوده است، هم زمان و هم ارزمورد انتقاد قرارگيرند! محسن آرمين نيزدرسخنانی که بمناسبت استعفايش از نمايندگی مجلس ابراز کرد، فرصت را برای دفاع از گذشته پرافتخارش از دست نداد.
اخيرا روزنامه شرق مصاحبه ای با محسن ميردامادی رئيس کميسيون امنيت مجلس و يکی از عناصر کليدی اصلاح طلبان مغضوب جناح حاکم بعمل آورد. او دراين مصاحبه می گويد "وقتی ما به عنوان يک جريان اصلاح طلب می خواهيم اصلاحات انجام دهيم، يعنی که کليت نظام را پذيرفته ايم و می خواهيم همين نظام را اصلاح کنيم و نمی خواهيم نظام ديگری بوجود آوريم". بگفته وی کسانی که حاضرند درچارچوب قانون کارکنند خودی محسوب می شوند و کسانی که حاضر نيستند درچهارچوب قانون کارکنند غيرخودی. برهمين پايه همکاری و ائتلاف جهبه مشارکت با بخش سنتی و يا بخش مدرن بدان سبب است که هيچ کدام قصد ندارند نظام ديگری را جايگزين نظام جمهوری اسلامی کنند.
پارادوکس موجود درمنطق اصلاح طلبان باصطلاح پيگير و تحول طلب و آنانی که درتحليل نهائی هم چنان به امکان تمکين رژيم دخيل بسته اند، با تنگ ترشدن هرچه بيشتر مجاری "قانونی" بيشتر می شود. آن ها همان طورکه محسن ميردامادی می گويد يا بايد فکر تغيير نظام را بالکل کنارنهند و يا آن که پای به وادی مبارزات فراقانونی بعنوان يکی از مختصات دوره جديد بگذارند.
18.03.04-27.12.82

|| 6:11 AM

Thursday, March 11, 2004

نگاهی به جنبش معلمان و نقاط قوت و آسیب پذیرآن
t.roozbeh@freenet.de تقی روزبه
نزدیک به یک هفته است که بخش قابل توجهی ازقشرگسترده معلمان کشور درقالب شورای هماهنگی تشکل های صنفی( مرکب از 17 تشکل صنفی) دراعتراض به تبعیض حقوق کارکنان دولت(عدم رعایت نظام هماهنگ حقوق) وعدم اجرای طرح پرداخت ویژه فرهنگیان که بیش از دوسال است وعده اش داده شده است، تحصن یک هفته ای خود را آغاز کرده اند.
تحصن فوق که ابتدا در برابر مجلس توسط 100تن از نمایندگان تشکل های صنفی شروع شد، بدنبال بی اعتنائی و جواب سربالای نمایندگان مجلس وبرخورد توهین آمیز مهدی کروبی مبنی براین که کاری نمی توانید بکنید، وارد فازدوم خود یعنی اجتناب معلمان از تدریس و تحصن آن ها دردفاترمدارس گردید.
اقدام اعتراضی این بخش از معلمان در شکل تحصن و دردفاتر مدارس را ، درشرایطی که بخش های دیگری ازتشکل های معلمان هم چنان به شیوه چانه زنی بی ثمر از مجاری "قانونی" پای می فشرند، باید گامی به جلودر مبارزات معلمان بشمار آورد. گرچه اعتراض بشیوه مزبورتازگی نداشته ودرگذشته نیز بکارگرفته شده است، اما دامنه حرکت و فضای عمومی حاکم برجامعه پس از تحریم گسترده انتخابات به این اعتراضات اهمیت و جایگاه خاصی را بخشیده است. مانند اکثر موارد مشابه تاکیتک های بکارگرفته شده توسط معلمان برای تأمین حداکثر مشارکت معلمان وجلب حمایت دانش آموزان ازیکسو و پرهیز از دادن بهانه به دست رژیم برای سرکوب گسترده، سنجیده وهوشیارانه است. بی تردید شروع اعتراضات دور جدید با شروع تحصن در مقابل مجلس بهنگام بررسی بودجه سالانه را که در آن هیچ نشانی ازاجرای وعده های داده شده به معلمان وجود نداشت، و سپس کشاندن دامنه تحصن به درون مدارس و با حضور دانش آموزان را باید از جنبه های درخشان تاکتیک های آنان بشمارآورد که ضمن تأمین گسترش دامنه شرکت معلمان درتحصن و تأمین حضور محصلین درمحل اعتراض، و گزک ندادن به رژیم برای سرکوب-نظیر سرکوب راه پیمائی دوسال پیش معلمان بسوی مقر ریاست جمهوری- درمجموع امکان تداوم حرکت و بازتاب گسترده آن را بوجود آورده است. همان گونه که برخی از سخنگویان معلمان معترض اعلام داشته اند، تاکنون حدود 200هزارمعلم در هزاران مدرسه سراسرکشور، که حدود 30 درصد از کل000 700 معلمان کشور را تشکیل می دهند دراین تحصن اعتراضی به نوبه خود عظیم شرکت کرده اند. و این درحالی است که بنابرگزارشات انتشاریافته علیرغم اعمال تهدیدها و سیاست ارعاب، دامن زدن به جنگ روانی و ازجمله انتشار اعلامیه های مجعول تحت عنوان کانون صنفی معلمان توسط دستگاهای سرکوب رژیم، نه فقط دامنه مشارکت معلمان درحال گسترش یافتن است بلکه حمایت دانش آموزان و همدلی خانوادهای آنان از مطالبات برحق معلمان درحال افزایش است.
بااین همه معلمان از همان آغازحرکت حود، یک فرجه زمانی یک هفته ای برای اعتراضات خود تعیین کرده اند. هدف آنان-همانگونه که خود می گویند، جلوگیری از افت تحصیل دانش آموزان و درنظر گرفتن دغدغه های خانواده دانش آموزان والبته برخی ملاحظات مربوط به فضای عمومی است. بی تردید ملاحظه معلمان ازجهاتی قابل درک و قابل تأیید است. اما زمان بندی فوق درعین حال می تواند دولت و رژیم را دچار این اشتباه محاسبه کند که گویا معلمان علیرغم دریافت پاسخ مثبت درپایان هفته به اعتراضات خود پایان خواهندداد. وبی گمان بخشی از بی اعتنائی در برخورد مجلس و کروبی و بی پاسخ گذاشتن درخواست دیدارنمایندگان معلمان توسط رئیس جمهورو عدم واکنش دستگاه آموزشی کشور به چنین حرکت کمابیش گسترده، به عامل فوق مربوط می شود. والبته فراگیر نبودن حرکت اعتراضی در سراسرمدارس نیزدلیل دیگری است بربی اعتنائی دولت نسبت به مطالبات معلمان.
با این همه واقعیت گسترش تدریجی دامنه حرکت، ایستادگی دولت برمواضع خود، بی حاصلی راه حل های مبتنی برمذاکره و چانه زنی، و بالأخره گسترش جو اعتراضی پس از تحریم انتخابات نمایشی رژیم و تقارن این وضعیت با بروز نارضایتی هایی که عموما در دوره های پایانی سال مطرح می شوند، قاعدتا سازمان دهندگان حرکت را ناگزیر خواهد کرد که امکان ادامه حرکت را به دقت مورد بررسی قرار داده و درصورت تصمیم به پایان دادن آن، دلایل موجه خود را اعلام دارند. تصمیم نهائی تشکل های صنفی درمورد توقف یا ادامه حرکت هرچه باشد نباید فراموش کرد که تحصن کنونی هفتمین اعتراض معلمان در یک سال گذشته است و بدیهی است که آخرین آن نیز نخواهد بود. تجربه مبارزات دوساله اخیر معلمان نشان داده است که آن ها با توجه به حجم مطالبات انباشته شده خود و ماهیت ضدمردمی رژیم ، جزبا بکارگیری اعتراضات موجی وپی درپی برای به عقب راندن رژیم سلاح دیگری دراختیار خود ندارند. دوسال پیش درپی اعتراضات گسترده معلمان رژیم ناچارشدعقب نشینی کرده و باتشکیل کمیته پیگیری ووعده تهیه لایحه ای برای ارائه به مجلس به مطالبات معلمین پاسخ مثبت بدهد. بااین همه عقب نشینی فوق در سطح وعده باقی مانده ورژیم از تهیه چنین لایحه ای برای پاسخ به مطالبات معلمان سرباززده است. دولت مدعی بود که با توجه به گستردگی قشرفرهنگی(یک میلیون و دویست هزارنفر) وبا توجه به کسری بودجه و کمبود نقدینگی ناتوان ازاختصاص بودجه برای این منظور است. گرچه دلایل فوق با توجه به اختصاص بودجه هنگفت به امور نظامی و سایر نهادهای انگلی و تاراج درآمدهای نفتی توسط طبقه ممتازه و آقازاده ها برای کسی پذیرفتنی نبود، اما وجود ذخایر ارزی نزدیک به 15 میلیارد دلار ناشی از در آمد اضافی نفت و تصویب اجازه برداشت شش و نیم میلیاردلاری ازصندوق ویژه ارزی درطی چندمرحله، بی پایگی دلایل دولت را برملا ساخته است. وجود ذخایر ارزی فوق مدت ها بود که اشتهای بورژوازی ممتازه و سوداگررا بشدت تحریک کرده وموجب بکارگیری تمهیدات و تلاش های متعددی برای بالاکشیدن آن ها گردیده بود. درچنین شرایطی پرسیدنی است ذخایرارزی که به مردم ایران متعلق است و باید درمسیر نیازهای واقعی آن صرف و سرمایه گزاری شود، چرا باید توسط نهادهای عریض و طویل سرکوبگر و انگلی نظیر امداد امام و طبقه ممتازه و آقازاده های نورسیده ملاخور شود؟ و چرا نباید بخش کوچکی از آن صرف تأمین ضرورت های حداقل و اولیه معلمان زحمتکش نشود؟ . در شرایط دستبرد دولت و آقازاده ها به صندوق ذخایر ارزی حتی دلایل و توجیهات همیشگی دولت مبنی برفقدان بودجه و تورم زا بودن چنین پرداختی بیش از هرزمانی نادرستی و بهانه بودن خود را نشان داده است. چرا که این کسری بودجه دولت و نیز نهادها و آقادزاده ها و کیسه های گشاد آنان هست که دندان طمع را برای فرو بلعیدن ذخایرفوق تیز کرده اند نه آن کارخانه ها و پروژه های خیالی که گویا درانتظار تزریق دلارهای فوق هستند. درچنین شرایطی پرسیدنی است که آیا صرف تقریبی 5 درصد از برداشت فوق و اختصاص آن باین قشر رنجور و زحمتکش و درعین حال پرعده و تآثیرگزار برفرهنگ و تؤسعه و پیشرفت که متأسفانه درشرایط کنونی 80 درصد آنان زیر خط ففرقرارگرفته اند و برای گذران زندگی خود ناچارند که اکثرا شغل دومی چون مسافرکشی ودست فروشی وکارهایی که دون شأن آنان بشمار می رود برای خود ست و پاکنند، آیا به معنای دامن زدن به مصرف گرائی و افزایش توقع درجامعه است؟. معلمان خود پاسخ شایسته باین سؤال داده و گفته اند که به آنها نباید بعنوان موجودات مصرف کننده نگریست. آن ها درعین حال بعنوان عامل تؤسعه و سازنده نیز محسوب می شوند.
حرکت معلمان و مواضع جناح های حکومتی.
حرکت اعتراضی معلمان مواضع هردو دوجریان را بیش از هرزمانی درمعرض رسوائی بزرگ قرار داده است. نخست بی اعتنائی مدافعان دستگاه ولایت و شخص خامنه ای را نسبت به درخواست های اولیه معلمان، درحالی که درمقابله با شعار تؤسعه سیاسی رقیب خود گوش فلک را با شعارهای غلط اندازی چون "عدالت و رفاه" و مبارزه با فقر کرکرده اند. توگوئی که حکم حکومتی فقط برای خفه کردن صدای مطبوعات و مخالفین سیاسی و تنظیم بودجه در راستای پروارکردن نهادهای تحت امر ولایت صادرمی گردد و لاغیر. دیگری سکوت و بی اعتنائی اصلاح طلبان از هردو قماش یعنی هم ازنوع ناپیگیر وهم به خصوص ازنوع پیگیرش که پس از رانده شدن از قدرت ادعای پرطمقراق سنگرگرفتن در جامعه مدنی و مطالبات مدنی را سرداده اند. توگوئی که جامعه مدنی به مثابه بستری از پرقو است برای بیتوته کردن تا نوبت انتخابات بعدی برسد. توگوئی فریاد بیش از یک میلیون و دویست هزارنفرفرهنگی زحمتکش برای تأمین مایحتاح اولیه خود و تحصن آنان ربطی به جامعه مدنی ندارد!.
سکوت جنبش دانشجوئی!
بااین همه اگر از آنان که مسبب اشاعه فقر وفلاکت عمومی اند جز این انتظاری نیست، اما نمی توان بسادگی از سکوت جنبش دانشجویی درحمایت از جنبش معلمان درگذشت(همانطورکه نمی توان ازسکوت آن ها دربرابر به رگبار بستن کارگران بابک ازهوا و زمین و کشتن و مجروح کردن ده ها تن از کارگران گذشت). بی تردید اگرنقد عملکرد گذشته بعنوان نگاه به بالا و تبدیل شدن به تسمه نقاله انتقال مطالبات بالائی ها به بدنه اجتماعی، جای خود را به دفاع قاطع از مطالبات جنبش های اجتماعی وابراز همبستگی با آن ها و تقویت پیوند آنان با یکدیگر ندهد، هنوز نقدی نیم بند و ناپیگیر بوده و قادرنیست که جنبش دانشجویی را ازفروغلطیدن به ورطه انفعال و تشتت در شرایطی این چنین حساس و خطیر بازدارد.
بدیهی است که جنبش معلمان نیز باید به نوبه خود تلاش لازم را برای تقویت پیوندهای خود با جنبش های دیگر بعمل آورد. هم اکنون آن گونه که برخی از سخنگویان این جریان می گویند برای آن که انگ سیاسی به آن ها نخورد و جریان های سیاسی حاکم نتوانند مبارزات آنها را مورد سوء استفاده قراردهند، معلمان بشدت تلاش دارندتا به خواست های خود رنگ صددرصد صنفی و غیرسیاسی بزنند. و این درحالیست که صرفنظر ازرنگ و بوی فضای عمومی حاکم برجامعه، مبارزات فرهنگیان بنا بدلایل عدیده ای چون قرار گرفتن در برابر کارفرمایی بنام دولت، و طرح مسائل کلانی چون تغییر اولویت های بودجه ، رودرروئی بی واسطه با تداخل مذهب و آموزش و طرح مطالبات دمکراتیک برخاسته از شرایط شغلی خود، درماهیت وعمق خویش بشدت سیاسی و دمکراتیک محسوب می شود. بی تردید تأکید برصنفی و غیر سیاسی بودن مطالبات درشرایط کنونی برای تقویت صفوف اعتراض کنندگان و اجتنناب از سرکوب قابل فهم بوده و ضروری است.
جنبش معلمان برای آن که بتواند حاکمیت را به عقب نشینی وادار کند راهی جزغلبه برمحدودیت ها و نقاط آسیب پذیرخود و بهره گیری از نقاط قوت خود ندارد. قشر معلمان بعنوان بخش مهمی از مزدو حقوق بگیران بدلیل قرار گرفتن در برابر شکل ملموس و عریان استبداد مذهبی در آموزش و پروش و پیوند با میلیون ها دانش آموز و خانواده آنان، دارای جایگاه مهمی در میان مزدو حقوق بگیران است. جایگاه فوق با برخورداری از مزایایی چون توان تشکل پذیری و تجمع درواحدهای فرهنگی ، خصلت سراسری داشتن، پرشمار بودن، داشتن آگاهی وسرو کار با دانش ، تجربه کمابیش غنی مبارزاتی، و نیاز جامعه بطوراعم و جامعه جوان کشورما به طور اخص به وجود آن ها(بطوری که اگر کارگران کارخانه ها با خطربیکاری وشمار روز افزون ارتش وسیع بیکاران روبروهستند، دراینجا با کمبود معلم روبروهستیم)، می تواند دربسترمبارزات اجتماعی،با وقوف به توانائی ها و شکل گیری همبستگی طبقاتی فعلیت یابد. مجموعه ویژه گی های فوق به قشرمعلمان جایگاهی را می بخشد که می توان از آن به دو ویژگی قشرمرجع( واثرگذاربودن) و نیزداشتن قدرت چانی زنی اشاره کرد. از این رو باتوجه به جایگاه و توانائی های این قشر اجتماعی، عجیب نیست که شاهد تلاش های بسیاری ازجانب جناح های حاکمیت برای اعمال نفوذ و کنترل و درعین حال ایجاد پراکندگی و تشتت درمیان آن ها باشیم. عاملی که باید آن را یکی از مهم ترین علل ناکامی نسبی مبارزات معلمان دانست. و همین مسأله ما را به یکی از مهمترین مؤلفه های مورد نیاز جنبش معلمان یعنی ضروت تحکیم و تقویت تشکل های مستقل معلمان به عنوان یکی از حیاتی ترین مطالبات و تلاش های این قشر رهنمون می شود. بعنوان مثال هم اکنون یکی از نقاط آسیب پذیر جنبش معلمان محدود ماندن آن درمحدوده 30% است که موجب شده دامنه اعتراضات عموما درمدارس پسرانه و دربخشی از مراکز استان ها و شهرستان ها، محصورمانده و لاجرم آسیب پذیرگردد. بنابراین تلاش برای فراگیرکردن آن درمیان معلمین از یکسووضرورت جلب حمایت دانش آموزان و همدردی اولیاء آنان از سوی دیگر اهمیت زیادی در کاستن ازدامنه آسیب پذیری آن دارد.
و بالأخره در پایان باید به اهمیت اطلاع رسانی و تبدیل کردن اعتصاب معلمان به بعنوان واقعه مهمی که براستی همه مردم درجریان آن باشند اشاره کرد که اهمیت زیادی در گسترش حرکت و عقیم گذاشتن تؤطئه سکوت حاکمیت دارد. بکارگیری تاکتیک های مناسب اشاعه دهنده خبر اعتصاب نظیر مصاحبه و گفتگو و..، استفاده از اینترنت ورسانه های خارج کشور برای انتشاراخبار اعتراضی معلمان، دارای اهمیت زیادی است. حمایت فعال اپوزیسیون مدافع آزادی و برابری از جنبش معلمان زحمتکش و افشاء فشارها و اقدامات رژیم برای خاموش کردن آن نیز به نوبه خود جای گاه خود را دارد.
11.3.2004-21.12.

|| 12:20 AM

Wednesday, March 03, 2004

حماسه اول اسفند و موقعیت دشوار "اپوزیسیون" استحاله طلب

t.roozbeh@freenet.de تقی روزبه

برای جماعت استحاله طلب ازدیرباز مشی "به تمکین واداشتن" جمهوری اسلامی فقط حکم تاکتیک را نداشته است. بلکه علاوه برآن حکم استراتژی را نیز داشته است. و فراترازاین هر دو، هویت نظری-ایدئوژیک آن ها را نیز رقم می زده است. ازاین رو دراین جا ما صرفا بایک تاکتیک و مشی سیاسی که بتواند در بوته تجربه و آزمون و خطا متحول شده واحیانا اصلاح گردد روبرونیستیم. بلکه با انگاره ای رسوب یافته و ماوراء تجربی مواجهیم که مطابق آن این واقعیت ها هستند که باید خود را با آن هم ساز کنند. ازاین جهت نباید انتظار داشت که حتی وقوع تکانه هایی چون جنبش عظیم تحریم در اول اسفند با آن پژواک جهانی بتواند مواضع آن ها را تحت تأثیر قرار دهد. درعین حال نباید پنداشت که واقعیت فوق منافاتی با موج سواری این جریان برای ایفاء نقش دوگانه اپوزیسیون-پوزیسیون دارد.
نگاهی به مواضع اخیر آقای فرخ نگهدارپیش و پس از انتخابات نمونه خوبی برای محک زدن به ادعای فوق است:
پرده اول:
می دانیم که جریان"اتحاد جمهوری خواهان" -همایش برلین- در موضع گیری نسبت به شرکت یا عدم شرکت درانتخابات با رصد آخرین واکنش های اصلاح طلبان رد صلاحیت شده، حتی از بکارگیری واژه تحریم که اصلاح طلبان داخل کشور با آن مرزبندی داشتند اجتناب کرد. اما ناگهان در شب قبل از انتخابات، آقای فرخ نگهدارظاهرا دستخوش احساسات شده و با انتشاربیانیه ای به حمایت از تحریم به عنوان یک حماسه ملی برخاست. احتمالا دریافت اخبار ویژه ای از روحیه مردم درشب قبل از انتخابات- بویژه بچه مدرسه ای ها- سبب گردید برای آن که ازقافله عقب نماند دست بقلم برده وازعزم ملی برای تحریم پرشور و یک پارچه درتمامی نقاط کشوراعم ازشهر وروستا سخن به میان آورد.او نوشت که روز جمعه، صحنه را بین حکومتیان و مردم تقسیم می کند. یک طرف نور چشمی ها، آقازاده ها، رانت خواران گردن کلفت، متحجرین و... و طرف دیگرایران ایستاده است. او چنان برپیش بینی خود مطمئن بود که لازم دید پیشاپیش پیروزی پرشکوه روزجمعه را به میهن خود ایران تبریک گوید (برای مشاهده کامل پرده اول می توانید به سایت ایران امروز پنجشنبه 30 بهمن، مقاله "جمعه روزهمبستگی ملی علیه استبدادمذهبی است" سری بزنید)
پرده دوم:
انگارتصاویر زیبای فوق بخشی از رؤیای شبانه ای بوده است که با دمیدن فجر صادق محو می شود:
ازفردای تحریم انتخابات وانتشارتدریجی گزارشات انتخاباتی معلوم می شود که اقتدارگرایان نیرومندترازآن چه او فکر می کرده است بوده اند و مردم نیز بسیار دورتر از شور و یکپارچکی توصیف شده توسط وی. معلوم می شود که "نه" بزرگ مردم و تحریم گسترده جزانعکاس انفعال مردم و جزتقویت اقتدار حاکمیت نبوده است. معلوم می شود که فقط این اقشارمدرن شهری بوده اند که تحریم کرده اند!. کشف این یافته مهم جامعه شناسانه را- که گویا درکشور ما 70 تا 80 درصد جمعیت کلان شهرها را اقشارمدرن تشکیل می دهند- باید به حساب نبوغ ایشان گذاشت. اما باید اضافه کرد که هیچ کشف نبوغ آسائی، ازجمله متوسل شدن به طرفند اقشار مدرن و غیرمدرن، نمی تواند این واقعیت تکان دهنده را که درکلان شهرده میلیونی چون تهران بزرگ دستکم هفتاد درصد جمعیت واجد حق رأی درپای انتخابات حاضر نشدند وبدین سان خلوت خیابان ها را درچهارگوشه بام جهان به فریاد درآوردند را مورد انکار قراردهد. ونیز این واقعیت خیره کننده را که با احتساب آن ده پانزده درصد رأی سفیدی که پایگاه اجتماعی تمامیت خواهان را- درمحدوده حقارت بار ده درصد- در معرض نمایش عموم گذاشت. مطابق یافته های آقای فرخ نگهدارمعلوم می شود که گویا واقعیت تقلب های گسترده واندک نمائی پایگاه جناح حاکم، ساخته و پرداخته اپوزیسیون سرنگون طلب است نه واتاب فریاد خلوت خیابان ها و نه تصدیق آن توسط آمارهای خود افشاگر وزارت کشور و نه تجمعات اعتراضی و بعضا شورشی درنقاط گوناگون کشور، و نه اسناد جمع آوری شده مجمع روحانیون مبارزو نه امتناع ازانتشارگزارش های انتخاباتی توسط متولیان دولتی بدلیل رعایت مصالح نظام و پیش گیری ازعواقب تنش زای آن و نه ...(برای مشاهده کامل پرده دوم می توانید به سایت ایران امروز 4اسفند82 مقاله "ایران پس ازاول اسفند" مراجعه کنید.)
اظهارات فوق واعلامیه اخیر"اتحادجمهوری خواهان" به تاریخ ده اسفند، با تأکید بر شعار "انتخابات آزاد" و"برداشتن گام های کوچک برای تأمین آزادی های سیاسی بعنوان پیش شرط هرگونه تحول دمکراتیک"، آن هم درپی "نه" بزرگ مردم به کل نظام جمهوری اسلامی، نشان می دهد که روزو حال این جماعت را فقط با واژه تراژدی نمی توان توصیف کرد. درشرایطی که حتی شماری از خود اصلاح طلبان ناچار شده اند ازپایان مبارزه پارلمانی و ضرورت" تغییر ساختاری" سخن به میان آورند، در وضعیتی که تحریم فراگیر و برگزاری انتخابات نمایشی دوره هفتم عملا تبدیل به مراسم تشییع جنازه "مرحوم اصلاحات" گردید، آن ها درجهان فانتزی خویش، ناباورانه منکر مرگ "عزیز" خود هستند. گوئی که برای اینان مرده را زنده انگاشتن تنها راه زنده ماندن است. آنان پذیرش مرگ "اصلاح پذیری نظام " را درحکم مرگ سیاسی خود می پندارند.
گوئی که گریزازشفافیت گفتمان و حرکت با لباس مبدل درفرهنگ جامعه ما ریشه های عمیقی دارد. با این لباس می توان هم از رانت اپوزیسیون بودن بهره گرفت ولاجرم تا آن جا که ممکن است از شکل گیری یک قطب جمهوری خواهی مستقل و رزمنده ممانعت به عمل آورد و هم در شرایط حذف بخش مهمی ازاصلاح طلبان باچرخشی به راست درکنار محافظه کارترین لایه هایی که در اتحاد مقدس با تمامیت خواهان قرار گرفته اند قرارگرفت. ابرام براستراتژی باصطلاح مطالباتی- طرح آن دسته مطالباتی که برآوردنش خارج ازظرفیت نظام کنونی نباشد- عملا معنایی جز قرار گرفتن در برابر جنبش ضد استبدادی-دمکراتیکی که با صدای بلند کلیت رژیم جمهوری اسلامی را آماج خود قرار داده است نیست. خطر فروغلطیدن به اقدامات جنایت آمیزی که آقای فرخ نگهدار به مدافعان برچیدن نظام جمهوری اسلامی نسبت به آن هشدار می دهد، قبل از هرچیزمی تواند از راهبرد موردنظر ایشان برخیزد. بنظر می رسد که خواست برچیدن نظام جمهوری اسلامی بعنوان مهم ترین پیام تحریم انتخابات عامدانه از لیست آقای فرخ نگهدارو اعلامیه "برای اتحاد جمهوری خواهان" حذف شده است. حتی تقلیل ابعاد تحریم به اقشارمدرن شهری هم نمی تواند استحاله طلبان را از مخصمه ای که درآن گرفتار آمده اند برهاند. چرا که اقشارمدرن با تحریم کوبنده خود-که ظاهرا مورد تصدیق آقای نگهدار هم هست- پیشاپیش پاسخ خود را به مشی فوق داده اند. شاید بجای علم کردن اقشار مدرن، بتوان راه نجات را در پیوستن به آن ده درصد اقشارعقب مانده ای جستجوکرد که هنوزهم منافع خویش را دردفاع از نظام موجود می جویند. باید منتظر ماند و دید که جریان مزبور کدام یک ازاین دوگزینه را انتخاب خواهدکرد.
3.3.2004 - 13.12.82

|| 4:49 AM

Saturday, February 28, 2004

این نقطه عطف را بخاطر بسپاریم! تقي روزبه
تقدیم به تحریم کنندگانی که گام در وادی حق تعیین سرنوشت بدست خویش نهادند

t.roozbeh@freenet.de

"نه" بزرگ مردم ایران به جمهوری اسلامی، همان گونه که این روزها شاهدش هستیم، پژواک جهانی یافته است

------------------------------------------------

شالوده جمهوری اسلامی ازهمان بدو موجودیت خود برآپارتاید سیاسی شهروندان یعنی نفی حق برابرهمه شهروندان صرفنظرازعقاید و باورهایشان درانتخاب شدن و انتخاب کردن استواربوده است. درحکومت اسلامی انتخابات به معنای واقعی خود هرگزمعنا نداشته وآن چه هم عموما در طی این سال ها تحت این عنوان صورت می گرفته است، هیچ نبوده مگر تحقق بیعت و امکان گزینش مردم درمحدوده آن چه و آن که قبلا توسط متولیان حکومت دینی مقررمی شده است.
با این همه باید اضافه کردکه انتخابات کنونی از این ویژگی برخورداراست که نفی حقوق شهروندان را عریان تر وبا صراحت بیشتری نسبت به موارد مشابه به نمایش گذاشته است. بهمین دلیل و بعنوان یک ویژگی متمایز کننده این بار در مقیاسی گسترده تر، اکثریت بزرگی از مردم را دربرابرخود قرار داده است.
در راستای فوق، نگاهی داریم به پاره ای ازفرازهای این نمایش انتخاباتی.
گامی بزرگ درتحقق خلافت اسلامی
بیرون کشیدن لیست ازقبل تنظیم شده ازدرون صندوق های رأی( با دقتی تحسین برانگیز درحد رعایت حتی رتبه بندی لیست های ازقبل تهیه شده!) نشان می دهد که تاچه حد سناریوی از پیش تعیین شده توسط جناح حاکم و دفتررهبری ، بعنوان حکم حکومتی به دستورکار کلیه ارگان های مختلف جمهوری اسلامی تبدیل شد وابرو باد مه و خورشید و فلک-اعم از انتصابی و انتخابی- جملگی متفقا برای تحقق آن دستورالعمل وارد عمل شدند. تحقق این سناریو نه فقط موجب آن گردید که خامنه ای بعنوان ولی فقیه، با کنارگذاشتن هرگونه ملاحظات و رودربایستی های مربوط به داوری بین جناح ها، مستقیما و بنام خود در میدان سیاست حضور به هم رساند، بلکه بادخالت مستقیم در روندهای سیاسی و بوجود آوردن تشکل ها و احزاب ولایت ساخته و اخص دستگاه ولایت(از جمله آبادگران اسلامی)، به خلافت وحکومت اسلامی معنا بخشیده و درفازسوم ودوره افول و فروپاشی جمهوری اسلامی بیش از پیش درفرایند آن چه که سلطنت مطلقه اسلامی نامیده می شود به مرحله حزب سازی(رستاخیز) دوران یکه تازی شاه نزدیک گردد. درهرحال انطباق تااین حد دقیق بین نتیجه و سناریوی طراحی شده بخودی خودی خود گواه قاطعی است بر مصنوع و دست ساز بودن انتخابات مجلس هفتم.
صندوق های جادو و رأی ساز
مشکل جمهوری اسلامی دراین دوره انتخابات فقط به صحنه آوردن نمایشنامه ازقبل تنظیم شده و بیرون کشیدن لیست مورد نظربیت رهبری ازدرون صندوق های انتخابات نبود. چرا که بیرون کشیدن لیستی با چنان رأی نازل و شکننده دربرابرانظار داخلی وجهانی معنایی جز انتحارسیاسی نمی داشت. ازاین روکارچرخانان جمهوری اسلامی برای پوشاندن رسوایی برآمده از انتخاباتی که از قبل معلوم بود مردم با امتناع گسترده خود قصد دارند عملا آن را به یک رفراندوم علیه نظام کنونی تبدیل کنند، چاره ای جزگام نهادن به وادی باتلاق دوم یعنی دستکاری نتایج محتمل انتخابات نداشتند. از این رو آن ها از مدت ها قبل به موازات تدارک نمایش انتخاباتی، به طراحی سناریوی مکمل آن یعنی تقلب در انتخابات نیز پرداختند.
سناریوی فوق در سه حوزه برپائی جنگ روانی- تبلیغاتی متکی بردروغ و تهدید وتطمیع برای کشاندن مردم به صندوق های رأی، بکارگیری انواع تقلب درحین رأی گیری و بالأخره دستکاری نهائی در آمارهای به صندوق ریخته شده برای افزایش آراء به بالای 50 درصد طراحی و به مرحله عمل گذاشته شد.
با این همه دامنه جنبش تحریم انتخابات- ازجمله با بهره گیری از تکنولوژی ارتباطی نوین- که دامنه آن ازکلان شهرها به شهرهای متوسط و کوچک و حتی تا دل روستاها نیزکشیده شد چنان بود که هیچ کدام از طرفندهای رژیم نتوانست جلوی درخشش آن را گرفته و روزجمعه اول اسفند را بعنوان نقطه عطف تازه ای دربه چالش طلبیدن نظام حاکم ازجانب مردمی که بادست خالی به مقابله با اتحاد مقدس دستگاه ولایت و اصلاح طلبان دولتی برخاستند ازنظرها محو نماید. خاطره جنبش تحریم و ابعاد گسترده آن نه فقط در اذهان و حافظه نیرومند مردمی که درعین عدم شرکت درانتخابات، میزان تردد به حوزه های های رأی گیری دراقصا نقاط کشور از تهران تا کردستان از آذربایجان تا پلوچستان ... را تحت نگاه تیز بین خود داشتند ثبت گردید و بدین ترتیب به حافظه تاریخ سیاسی این کشور پیوست ، بلکه از طریق گزارشات بیشمار نمایندگان رسانه های جهانی نیزدر حافظه جهانیان ثبت شد. علاوه برآن اگرآن 16-15 درصدی را که بنا به هر علتی در "انتخابات" شرکت کردند و رأی سفید دادند را نیز به رقم مخالفان رژیم اضافه کنیم، آن گاه دامنه انزوای رژیم بازهم بیشتر روشن خوهد شد. واگر درنظر بگیریم با همه دستکاری های انجام شده، برگزیده شدگان جناح حاکم، تنها توانستند بطور متوسط 8 تا 10درصد آراء واجدین شرایط شرکت درانتخابات را در سطح کشور بدست آورند،آن گاه به میزان "پایگاه مردمی" دارو دسته وابسته به بیت رهبری بهتر پی خواهیم برد. در تهران بعنوان بزرگترین و پرجمعیت ترین و درعین حال یکی از سیاسی ترین استان های کشور، با وجود همه تقلبات صورت گرفته، کل حاکمیت نتوانست بیش از حدود 30 درصد آراء رسما اعلام شده مردم را بسوی خود جلب کند. رقمی که باتوجه به نقش این کلان شهردرکل جامعه سیاسی کشور، باید آن را شاخص عمومی بشمار آورد. واین درحالی است که مردم هشیارو گوش بزنگ با وقوف کمابیش کامل به دو پروژه رژیم، حتی قبل ازبرگزاری انتخابات با بصدا درآوردن زنگ خطرنسبت به احتمال وقوع تقلبات گسترده، پیشاپیش گزارشات و آمارهای حکومت از انتخابات را غیرمعتبر اعلام کردند. "نه" بزرگ مردم ایران به رژیم اسلامی، همانگونه که این روزها شاهدش هستیم، پژواکی جهانی یافته است.
خانه تکانی مجلس
روزی سعید حجاریان در آستانه انتخابات مجلس ششم از خانه تکانی مجلس پنجم سخن به میان آورده بود. در آن هنگام آن خانه تکانی البته صورت گرفت. اما در پاسخ متقابل به آن، دستگاه ولایت مصمم شد بهر قیمتی شده مجلس ششم را خانه تکانی کند. بالأخره پس از چندین سال تلاش و جنایت و تؤطئه، همان گونه که نشریه "پرتوسخن" ارگان دارو دسته مصبا ح یزدی اعلام داشته است زمان تکان دادن مجلس ششم فرا رسید. اما آیا براستی تمامیت خواهان به آرزوی خانه تکانی مجلس ششم دست یافتند؟ به یک تعبیر می توان گفت آری دست یافتند،اما به یک مجلس مرده و بی رمقی که دیگر نبضش نمی زند. گرچه تمامیت خواهان حضورونقش آفرینی بازیگر سوم را برسمیت نمی شناسند، اما راست آنست که بگوئیم این جنبش تحریم بود که مجلس را- والبته کل قطب بندی و آرایش سیاسی جامعه را- خانه تکانی کرد. از یک سو اصلاح طلبانی را که به اعتراف خودشان نقشی جز تأمین مشروعیت نظام نداشتند(سرمقاله یاس) ازمجلس روبید(نگاه کنید به رسوائی کروبی و سرنوشت حقارت بار لیست مجمع روحانیون مبارز و متحدانش که چگونه به سرنوشتی مشابه سرنوشت خفت وار رفسنجانی و کارگزارانش در انتخابات دوره ششم گرفتار آمده اند)، و از سوی دیگر با خلوت کردن حوزه های رأی و به فریاد در آوردن خلوت شهرازخیابان ها گرفته تا کوچه پس کوچه های آن، جناح تمامیت گرا را با آراء حقارت آمیزحداکثر ده درصدیشان انگشت نما کرده و آن را زندانی وگروگان "مجلسی" ساخته است که از این پس باید مستقیما پاسخ گوی فوران مطالبات انباشته شده و بیشماراین مردمان باشد. درعوض مجلس واقعی و مردمی از متن منازعات و منافع جناحی به متن جامعه، آن جا که حرف نهائی را جنبش های اجتماعی خواهند زد نقل مکان کرده است.
جنبش تحریم و جنبش افشاء تقلب رژیم بی گمان هنوز درگام های اولیه است. اما هیچ نشده ازهم اکنون شروع به عرض اندام کرده است . حکومت اسلامی هم چون همه جباران تاریخ دراوج سرمستی، گورکنان خود را به صف کرده است. بگذار رژیم جمهوری اسلامی در سکرات ناشی ازنوشیدن جام زهرانتخابات نمایشی بخود به بالد و خامنه ای پیشانی شکر برخاک ساید. بگذار سرمقاله نویس کیهان بنویسد کیش مات! اما سیر رویدادها بسیار زودترازآن چه می پندارند نشان خواهد که براستی کدام نیروها درموقعیت مات گرفتار آمده اند و کدام نیروها در موقعیت کیش قرار گرفته اند. راست آن است که بگوئیم اگردر بار گذشته جنبش اعتراضی با "نه" بزرگ خود قلعه ولایت را به آشوب کشید، این بار این جنبش تحریم سراسری و پی آمدهای گریزناپذیر آن است که آرامش طبقه سیاسی حاکم را بالکل بهم خواهد ریخت. پرونده های بسیاری از کشوهای داخل کشور و خارج کشور بیرون کشیده خواهند شد. دردوران جدیدی که آغاز شده است هرتحلیل جدی از رویدادها، حتما یک پایش را به استنتاجات برآمده از نقطه عطفی استوار خواهد ساخت که این جنبش بپا کرده است. همه باید به احترام آن بپا خاسته و این نقطه عطف را بخاطر بسپاریم.
23.2.04 برابر4.12.82


* لیست این گونه اقدامات بسیار زیاد بوده وذکر آن ها مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.دراینجا به چند نمونه تیپیک اشاره می کنم: درعرصه جنگ روانی- تبلیغاتی صدا و سیما به اجراء یک بار مصرف سرودهائی چون یاردبستانی و وطن دوباره می سازمت و ای ایران، مبادرت ورزید. کاندیداهای دست چین شده بیت رهبری جملگی با شعارهای غلط انداز و بالباس مبدل وارد گود "انتخاباتی" شدند وبرخی از آنان سنگ تمام گذاشته و با پخش آهنگ ها و آوازهای ممنوع و شعار سکس حلال ودادن انواع ضیافت ها و هدیه ها و وعده های دروغین وپر آب و تاب،رواج دادن معاملات خرید و فروش رأی....تلاش کردند که دردل نسل جوان و رأی اولی ها رخنه کنند. گواین که آمار تحریم کنندگان با درنظر گرفتن ترکیب بشدت جوان جمعیت کشور، نشان داد که جمهوری اسلامی حال و آینده را باهم باخته است.اوج وقاحت آمیز جنگ روانی- تهییجی را می توان دربرنامه های ساعت 14 به بعد صدا و سیما یافت که با وحشت ازخلوت باورنکردنی حوزه های رأی، باجعل خبر شرکت 60% مردم درسطح کشور-درلحطه ای که حتی ده درصد هم شرکت نکرده بودند- و ارائه برنامه هایی باچاشنی تهدیدهای ضمنی ناشی ازعواقب عدم شرکت مردم در انتخابات، تلاش کرد که مردم را به پای صندوق های انتخابات بکشاند(که البته نمی توان منکر تأثیرات معین آن در لایه های معین و بینابینی با توجه به نقش رسانه های کلان و انحصار یک جانبه ابزارهای تبلیغی ومعیشتی در چنگال یک دولت نفتی و قدرقدرت ازیکسو و فقر و فلاکت گسترده از سوی د یگر گردید. که بی تردید بخش اعظم آنان به طیف حزب "رأی سفیدان"پیوستند). پیش از این انتشار خبرجعلی شرکت تحکیم وحدت در انتخابات را نیز ازهمین رسانه شاهد بودیم. نمونه تیپیک دیگرتوزیع و تبلیغ وسیع لیست آبادگران درهنگام رأی گیری توسط ناظران وغیرناظران بود که حتی مطابق مقررات خود رژیم ازجمله مصادیق انتخابات غیر قانونی محسوب شده وموجب خدشه دارشدن آن می گردد. روزنامه نسیم صبا که صحنه جالب و زنده ای ازاین گونه مداخلات را به تصویر کشیده بود، تنها پس ازمات کردن این عکس ها توانست انتشاریابد(تصاویر غیر مات شده درسایت رویداد درج گردید). آمارهای جعلی تعداد شرکت کنندگان دربرخی نقاط کشور که حتی دربرخی موارد از تعداد واجدین شرایط نیز بیشترهستند، بعنوان مشت نمونه خروار درسایت های متعدد درج شده است.
خلاصه آن که بازارهمه جور تقلب سکه بود. آن ها حتی وجود دو روزنامه باقی مانده را که می توانستند گوشه ای ازاین تقلبات فراگیر را افشاء کنند تحمل نکردند. به قول معروف سنگ را بستند و سگ ها را رها کردند. با این همه می توان انتظار داشت که درواکنش به آن، بازار کشف وافشاء تقلبات این روزها ازرونق وافری برخوردارشوند. از روشدن اقدامات پشت پرده دانه درشت ها در ستادهای مرکزی تا دانه ریزها در ستادهای منطقه ای و محلی.

|| 11:01 AM

چند کلمه درمورد واژه مهجور "گردن کلفت"، تقی روزبه

t.roozbeh@freenet.de

این روزها به ادبیات سیاسی جاری کشور، واژه (ترکبیبی) جدیدی افزوده شده است: گردن کلفت!. این واژه، چنان که می دانیم، ابتداء توسط خامنه ای که اکنون سخت درتلاش است تا به اختیارات مطلقه ای که طبق قانون اساسی درچنگ وی است معنا و مابه ازای واقعی بدهد، خطاب به رقبای سیاسی خود بکار گرفته شد. ورود این واژه کمابیش متروک و متعلق به فرهنگ پدرسالارانه دراین مقطع تاریخی و بحرانی به حوزه ادبیات سیاسی، بدان مفهومی فراتر از معنای متداول آن بخشیده است. دراین جا نگاهی داریم به چند معنای مندرج دراین واژه:
نخست آن که این کلمه عموما به سرکشی و عصیان یک طرف درمناسبات انقیاد آمیزو یکسویه از جانب طرف دیگراتلاق می شود. مثلا درمناسبات پدرسالارانه به نافرمانی فرزند دربرابرفرامین پدرویا سرکشی رعایا در برابر ارباب. با این حساب در نظام ولایت مطلقه نیز کاربردی برهمان سیاق دارد. بیاد داریم که اصلاح طلبان درکشاکش بحران رد صلاحیت ها، خواهان مداخله رهبری شده و خود طناب دار را به گردن خویش آویختند. دراین نظام حکم حکومتی ولی فقیه فصل الخطاب است ولو آن که این حکم حکومتی متضمن گذاشتن تیغ برگلو باشد. "اصلاح طلب" مؤمن و ملتزم به ولایت فقیه باید چون کروبی و خاتمی باشد که حاضرباشند حتی وضو گرفته و با رضایت و سکوت کامل به مسلخ بروند. در غیر این صورت اگر بخواهند ولو بهنگام ذبح گلویشان ناله سربدهند گردن کلفتانی بشمارخواهند آمد که بدلیل عدم تمکین به حکم ولی فقیه مستحق عقوبت سنگینی می باشند. به این ترتیب حق ناله کردن نیز به لیست بی پایان بی حقوقی ها افزوده می گردد.
دوم آن که ظهور این واژه مصادف شده است با پایان آن چه بنام اصلاحات و "بهار دمکراسی" نامیده شده و هرگزهم چیزی فراتراز "دمکراسی" درون حکومتی وفی مابین جناح های جمهوری اسلامی نبوده است. جمهوری اسلامی با شروع بیداری بزرگ و آغاز دوران "برای خود" جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک، تاب "دمکراسی درونی" و ازنوع اصلاح طلبانه را از دست داده و با گذر به حکومت خالص اسلامی به "اصلاح طلبی" به اصطلاح از نوع بیسمارکی،آمرانه وتحت کنترل مستقیم جناح حاکم روی آورده است. ازاین رو مطابق پیام نهفته درمفهوم "گردن کلفت" همه رقبا و بطریق اولی "رعایا" باید به هوش باشند که دوران خوش گذشته به پایان رسیده است وازاین پس "اندیشیدن و عمل" به روال گذشته برلیست مطول جرائم افزوده گشته است.
سوم آن که جدا از جهان مالیخولیائی دیکتاتورها، قدرت و شوکت واژگان سیاسی می تواند از محدوده های اولیه فراتر رفته و بسته به توازن قوا و سیررویدادها دارای بازتاب ها و پژواک های گوناگونی گردد. اگر در نظر بگیریم که استبداد هم، برای خود دوره های برآمد و تثبیت و افول دارد، و اگر توجه کنیم که واژه گردن کلفت در دوره سوم یعنی دوره فروپاشی و افول جمهوری اسلامی بکارگرفته می شود، کاربرد این واژه درموقعیت ضعف، نظیر موقعیت کنونی که رژیم جمهوری اسلامی درحال نوشیدن دومین جام زهردرطی چندماهه اخیراست،علیرغم تظاهربه قدرت چیزی جز واتاب ضعف اقتدار دستگاه ولایت نیست.
گرچه هنوزهم بازیگراصلی در صحنه حضور مستقیم ندارد و دعوا میان جناح های حکومتی است اما اگر نیک نگریسته شود، در تحلیل نهائی این مردمند که صحنه گردان اصلی اند. اگرآنان بارگذشته با راندن اصلاح طلبان به جلوی صحنه به مثابه اسب تروا درب قلعه ولایت را گشودند و آن را به آشوب کشیدند- که دستگاه ولایت شش سال است برای کنترل مجدد اوضاع دست بکاراست-این بار با قصد تحریم گسترده انتخابات و آماج قراردادن کلیت نظام، هم جناح حاکم را به آخرین نقطه ماقبل از سقوط یعنی باریک تر کردن هرچه بیشترقاعده هرم حکومت اسلامی کشانده وهم جناح دیگر را دربیم از انتحار سیاسی وسقوط به ورطه انزوای کامل، به ایستادگی و مقاومت وادارساخته است.
درچنین فضائی شاهد بازگشت و واتاب فریاد"گردن کلفت" با شدتی چند برابر نیرومندتراز لحظه پرتاب، بسوی شخص خامنه ای و دستگاه ولایت هستیم.
باتوصیف فوق می توان پذیرفت که کلمه "گردن کلفت" دیگر واژه مهجوری نیست و می تواند با انکشاف خود در برآمدها و تحولات سیاسی اجتناب ناپذیر آینده، پژواکی سراسری یافته و همانند شماری از واژه گان تاریخی که درپیوند با نام دیکتاتورهای منفورعجین شده و برروی سنگ قبر آن ها نقش بسته است، جایگاهی ماندنی بیابد.
18.02.04-29.11.82

|| 10:58 AM

taghi roozbe

آرشيو

ساحل شمال


راه کارگر


پیک ایران


روشنگری


رادیو برابری


گویا نیوز


 

powered by blogger